اسباب

اسباب

کلمه «اسباب» در زبان فارسی معانی گوناگونی دارد: سبب‌ها و علت‌ها، وسایل و لوازم، دارایی‌ها، ساز و برگ، و توشه راه. در فرهنگ امروزی، این واژه بیشتر به معنای وسایل و لوازم به کار می‌رود، اما این معنا همچنان به ریشه اصلی آن یعنی «سبب بودن» مرتبط است. وسایل زندگی برای بسیاری از ما در عمل، همان سبب‌ها و علت‌های اصلی زیستن به شمار می‌آیند. دارایی‌ها نیز، که سومین معنای «اسباب» است، می‌توانند به‌گونه‌ای قدرتمند علت و محرک زندگی انسان‌ها باشند؛ آن‌هم نه فقط در دوره‌ای کوتاه، بلکه گاه تا پایان عمر.

معنای چهارم، یعنی ساز و برگ، بیشتر در زبان امروز به تجهیزات (به‌ویژه تجهیزات جنگی یا حرفه‌ای) اشاره دارد. این تجهیزات هم می‌توانند علت اصلی حرکت یا بقای افراد و حتی جوامع باشند. معنای پنجم، توشه راه است؛ توشه‌ای که برای بسیاری از ما انسان‌ها، نه‌تنها در سفرهای کوتاه، بلکه تا پایان مسیر زندگی فراهم است.

حافظ در مصرع «اسباب جمع داری و کاری نمی‌کنی» به نظر می‌رسد تمام این معانی را در نظر داشته باشد. او ما را با این پرسش روبه‌رو می‌کند که آیا جمع کردن همه این اسباب، در هر معنایی که باشد، کافی است؟ وسایل، دارایی‌ها، علت‌ها، تجهیزات و حتی توشه راه، همه باید سبب و مقدمه‌ای برای «کاری کردن» باشند، وگرنه هیچ‌کدام به‌تنهایی نمی‌توانند به زندگی معنا ببخشند. در نگاه حافظ، زندگی زمانی ارزشمند است که اسباب به فعلیت برسد و به عمل منجر شود.

در ادامه این غزل، مصرع «چوگان حکم در کف و گویی نمی‌زنی» نیز به همین معنا اشاره دارد. چوگان، که نماد ابزار قدرت و تصمیم‌گیری است، اگر بدون استفاده باقی بماند، نمادی از بی‌عملی و بی‌ثمری خواهد بود. این تصویر، همچون مصرع اول، به ما یادآوری می‌کند که امکانات و توانایی‌ها، هرچند ارزشمند، تنها در صورتی معنا دارند که به حرکت و اقدام منجر شوند.

Back to blog